محل تبلیغات شما

 

وقتی تازه اومدم شهر ایکس، دو روز فقط گریه کردم بدون آب و غذا.برام غم انگیز بود، الان هم غم انگیزه شاید نه به شدت قبل.آرزو کردم پیش خانوادم باشم.مجبور شدم بیام ته دنیا.چون کار می خواستم و حقوقی که باهاش مستقل باشم, هرچیزی دوست دارم برای مادرم بخرم و بقیه ش رو پس انداز کنم.می تونستم تهران بمونم با یه کار خوب اما از این شهر شلوغ و تنهایی خسته شده بودم.اینجایی که هستم می تونم آخر هفته ها برگردم خونه.با فاطمه نامی اشنا شدم شیرازی.خیلی اروم و باصفا.دو سال مجبور شده اینجا بمونه و تا اخر امسال برمی گرده.هم دانشگاهی دوره لیسانسم بوده.بهم می گه اینجا پس رفت می کنی، یک روز هم نمون.واقعا نمی دونم.از بچه های دانشگاه گفت.از محمد علی نادری هم کلاسیم که تو نقاشی خیلی پیشرفت کرده و تو حوزه هنری تهران هم نمایشگاه زده.خیلی برام جالب بود.و تحسینش کردم که تونسته تو کاری که دوستش داره رشد کنه و به جاهای خوبش برسه.دچار حسرت من چرا پیشرفت نکردم هم شدم.شهر ما  یه خیابونه، چهار تا بانک و یه ساحل قشنگ.امیدوارم بتونم بمونمو یک سال توش زندگی کنم، اگه خدا بخواد.

الان که دارم از خونمون برمی گردم ، دل گرفته شدم.هر دقیقه اشکم سرازیر می شه.اما چیزی هست که انتخاب کردم.

پنج شنبه پیش و دیگر هیچ

دوستی های نقطه تمام.

سال های سال به خوبی و خوشی*

هم ,خیلی ,شدم ,تو ,یه ,شهر ,زده خیلی ,نمایشگاه زده ,خیلی برام ,برام جالب ,بود و

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

متن آهنگ خارجی با ترجمه فارسی